شهادت وهب علیه الرحمه
باز آسمون دلمون ابريه و هواي چشامون باروني ، باز كبوتراي دلمون هواي پرواز در بارگاه شهدا رو گرفته ... همونائي كه در اون روزاي خدائي گونه هاشون رو بوسيديم _ دستاي گرمشون رو فشرديم و به خدا سپرديم ... همونائي كه با لباسهاي خاكي خود كه بوي افلاكيان رو مي داد و با دنيائي از صداقت و اخلاص رفتند و با رداي خونين شهادت و اجازه نامه تقرب به خدا و حضور در حريم دوست بر گشتند ...
آري سخن از شهيدان است ، شهيدان آن انسانهاي وارسته و به حق پيوسته كه نظر در وجه الله دارند و عند ربهم يرزقونند ، شهيدان آن خاصان درگاه الهي كه باب جهاد به رويشان باز گرديد و با پوشيدن لباس تقوا و پرهيز كاري زره حصين خداوندي بر قامتشان آذين بست ...
سخن از شهيدان است شهيداني كه مرگ از دستشان به تنگ آمده بود و دنيا را در ديده خود تحقير نمودند تا شاهد سيمين بر شهادت را مشتاقانه در آغوش بگيرند ...
جشن حنا بندان را در سنگر شهادت گرفتند و شبهاي عمليات را به حجله شادي و وصل تبديل كردند ...
سخن از شهيدان است آنانكه نداي « هل من ناصر » حسين زمان را و روح الله دوران را لبيك اجابت سر دادند ، پيمان بستند ، در پاي پيمانشان پايدار ماندند تا شراب تقرب و وصل را سر كشيدند و به حيات طيبه و ابدي دست يافتند ...
آري برادر من و خواهر من ...
شهيدان رفتند و برآنچه كه روز الست ميثاق و عهد بسته بودند استوار ماندند و در زمره مردان مردي قرار گرفتند كه « صدقوا ما عاهدوالله» ...
و ما مانديم با كوله بار سنگيني از رسالت شهيدان و رسالت پيام خون آن خونين كفنان ...
بايد از خود به پرسيم آيا از مصاديق « و منهم من ينتظر » هستيم يا نه ؟
مبادمان كه بعد از سالها همنشيني و مصاحبت با شهيدان ، دلار و دينار و تعلقات دنياي دني و زخارف آن چشم بصيرتمان را با پرده شبگون « حب الدنيا » كه « راس كل خطيئه » است پوشانده باشد ...
چه بسيار از معاشرين و معاصرين رسول خدا (ص) و علي (ع) كه در جنگهائي نيز هم ركاب بودند اما گرفتار زرق و برق خيره كننده دنيا گشتند و از مكتب نبوي و سلك علوي و نهضت حسيني فاصله گرفتند و اين فاصله را نيز توجيه كردند و عاقلانه پنداشتند كه خسران ابدي را براي خود خريدند ...
نه .... نه ....
ما را اين چنين نشايد بارها و بارها با خون شهيدانمان تجديد عهد كرده ايم ... با اماممان ... با رهبر فرزانه مان كه واسطه فيض مهدوي است تجديد و تحكيم پيمان نموده ايم و ميثاق بسته ايم و بر اين ميثاقمان خدا را شاهد مي گيريم كه پاسدار حرمت خون شهيدان باشيم و راه پر رهرو شان را به رهبري مقام معظم ولايت و رهبري حضرت امام خامنه اي (مد ظله العالي) ادامه خواهيم داد انشاء الله
كوي وصال
اي پايگاه لشگر قرآن اي بسيج وي قبله گاه خيل شهيدان اي بسيج
اي از توشد عروج به قرب و حريم يار اي سجده گاه لشگر ايمان اي بسيج
روشن شد از تو چشم اميد امام حق گل بوسه زد به بازوي شيران اي بسيج
آيات نصر در تو به رهبر نزول كرد آنكو كه بود اسوه ياران اي بسيج
دانشگهي به ره سپران طريق عشق كوي وصال و وادي عرفان اي بسيج
اي خانه بسيجي مظلوم شهرها از توست عز و شوكت ايران اي بسيج
در دامنت چه سرخ گلان پروريده اي اي بهر انقلاب گلستان اي بسيج
بر لاله هاي پرپر عزادار ميشدي بيت الحزن به داغ شهيدان اي بسيج
صد باغ لاله مي شكفد دل « غمين » مباش
از خون هر شهيد به گلستان اي بسيج
با گرامي داشت و تبريك هفته پر شكوه بسيج به عزيزان بسيجي اين بازوان قدرتمند عزيز دلمان حضرت امام خامنه اي ( مد ظله )
شادي ارواح مطهر شهدا و روح پاك امام خميني (ره) صلوات
سلام به اهالي بي رياي شهر دلدادگي ها
سلام به اونائي كه روزي با ملكوتيان ديوار به ديوار همسايگي كردند و امروز هم به عشق آنها و آنروزها نفس مي كشند ...
از خودم بگم ... من رو كه مي شناسيد ... من پلاكم ... هم نشين خاكم و يادگار دلي پاكم وچشم به افلاكم ...
آه ... روزي بود ... روزگاري بود باغ وطن ما پس از سالها ي سال از زير يوغ استعمار و ظلم و ستم رهائي يافته بود مرز تا مرز ميهن اسلامي مان بدست باغباني پير گل و لاله كاشته شد ...
بادهاي سمي كه از طرف غرب به سمت كشورمان وزيدن گرفته بود تحمل ديدن اين همه گل و لاله را نداشتند و همين بود كه براي پرپر نمودن آنها هجوم آوردند ...
آره ... باغبان لاله ها امام خميني (ره) يا همان حاج آقا روح الله اهالي باغ را به كمك خواستند ....
يكباره باغ پر از عشق و شور شد ... همه آمدند ...
يك رنگي ، هم دلي در باغ موج مي زد ... آره ...
سينه سپر شد دستها در دست هم مشت ...
و مشتها به پتكي سنگين بر سر دشمن ...
تموم جوناي باغمون افلاكي شدند و منهم كه مدتي در سينه يكي از اينا جا خوش كرده بودم كه ...... او به يكباره به آسمونا پر كشيد .... افلاكي شد ... و.من موندم و تموم تنهائي هام ....
از اون روز به بعد چشم به افلاكم و لحظه شماري مي كنم كه ميشه يه بار ديگه بياد و مرا در سينه خود جا بده
در حسرت آنروز
پلاك در خاك